کد مطلب:317873 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:687

لبخند بهشتی
عطر گل همه جا را فرا گرفته بود و نسیم در نهایت لطافت از كنار چشمانم عبور می كرد بار دیگر محضر مباركش را درك می كردم ،چقدر نگاه كردن به چشمانش لذت بخش بود هروقت می آمدم تندیس مهربانی اش پیش چشمانم جلوه گری می كرد و من مبهوت در طراوت كلامش باقی می ماندم .

وقتی به خدمتش رسیدم كنار گهواره كودكش نشسته بود و با كلامی لطیف با كودكش سخن می گفت؛ چقدر مهربان و پدرانه!

پیش تر رفتم زانوی ادب در پیشگاهش زدم و آرام به حضرتش گفتم :

- با نوزاد سخن می گویید ؟

نگاهش آرام از چهره معصوم كودك برداشته شد و تمام حجم مرا فرا گرفت :

- آری ...

و با مكثی كوتاه ادامه داد :

- اگر بخواهی تو هم می توانی با كودك سخن بگویی.

- من ! ...

- آری تو ...

شگفتی ازچشمانم می بارید ، امام صادق علیه السلام دوباره نگاه مهربانش را از پهنای صورت نورانی كودك گرفت و به من گفت :

- بیا

جلو رفتم ... با شگفتی تمام به چهره كودك نگاه كردم وقتی چشمان زیبایش را به نظاره نشستم ، ناخودآگاه گفتم :

- سلام علیكم

لبان كوچك و زیبای كودك به حركت درآمد و جواب سلام مرا داد بهت زده این جریان را پی می گرفتم ، كه كودك آهسته به من گفت :

- نامی كه برای نوزاد تازه متولد شده ات انتخاب كرده ای تغییر بده كه خداوند ازآن نام ناخشنود است (1)

شگفتی ام دو چندان شد ، این كودك از كجا می داند كه خداوند به من تازه فرزندی عنایت كرده ، آن وقت این طفل اسم آن كودك را از كجا می داند ؟! تمام وجودم لبریز ازبهت و شگفتی شد كه كلام امام صادق علیه السلام به تمام سئوالات من پاسخ داد :

- تعجب نكن ... این كودك من موسی است . خداوند دختری به او عنایت می كند كه نامش "فاطمه" است ، او در سرزمین"قم"به خاك سپرده می شود .

هركس او رادرقم با معرفت زیارت كندبه بهشت می رود (2). وجودم لبریز از عشق به این كودك و فرزند اوشد ، دوست داشتم شبانه روز به چهره معصوم و زیبای موسی نگاه كنم ...

راستی " فاطمه "دختر موسی چگونه بانویی است ؛ نمی دانم ، اما وقتی به چهره پدرش نگاه می كنم تمام وجودم لبریز از محبت این بانو می گردد .

چه قاصدكهای زیبایی دورتادور گهواره اش چرخ می زنند ، چشمهایم را به كودك می دوزم و او هم با یك لبخند بهشت را میهمان چشمانم می كند ...